نيايش‌‌‌هاي تابستاني

ساخت وبلاگ
 

خداي من !

نامت را كه مي‌‌‌برم جهان پر مي‌‌‌شود از حس زيباي با تو بودن

نام تو آرامش لحظه‌‌‌هاي من است

تويي كه صبح مرا پر كرده‌اي از احساس‌‌‌هاي پر طراوت

خدايا، روز‌‌هايمان را سرشار از عطر ناب يادت كن!

صبح تابستاني؛ يعني نگاه مردماني كه در صف نان به هم مهرباني تعارف مي‌‌‌كنند.

از كوچه‌‌هاي صميميت عبور مي‌‌‌كنند و به خانه مي‌‌‌رسند

آن‌گاه زير سقف آرزوها چاي محبت دم مي‌‌‌كنند

الهی تو را بازبان دل بايد خواند

تويي كه روشنايي تمام جهان مني و صبح تابستاني من را سرشار كرده‌اي از عطر حضورت...

تو آغاز هر كلمه‌اي و صبح كلمه‌اي است لبريز از نام تو

صبح‌‌‌ها، دلم در هواي تو مي‌‌‌تپد تويي كه مرا عاشق كرده‌اي در هواي خودت

دلم را آفتاب‌گرداني كرده‌اي كه تنها به سوي تو مي‌‌‌چرخد

بدون تو دلم تيره و تاريك است تنها رو به تو مي‌‌‌آورم كه تنها تو تكيه‌گاه مني...

‌اي خداي صبح اي خداي روشني توكل مي‌‌‌كنم به نام بزرگت و صبح تازه‌ام را آغاز مي‌‌‌كنم

خورشيد و ستاره‌‌‌ها روشني‌شان را از تو وام گرفته‌اند

خدايا، به راستي چه زيباست روز من وقتي با نام تو آغاز مي‌‌‌شود

هر صبح كه از خواب برمي‌خيزم مي‌‌‌دانم بايد از روز قبل بيشتر تلاش كنم.

و بيشتر در تكاپو باشم

و بيشتر خود را به تو نزديك كنم

تويي كه هميشه در همه‌جا دست‌‌‌هاي مرا گرفته‌اي و رهايم نمي‌سازي

اگر از تو دور شدم مرا ببخش...

كه مي‌‌‌دانم هميشه اين من بوده‌ام كه رشته وصل تو را رها ساخته‌ام

و اين من بوده‌ام كه خويشتن را اسير اين دنياي مادي ساخته‌ام

الهی مرا رها كن از آزادی  و بخوان به سمت  بندگی خويش

كه من تنها در كنار تو آرامم و زير سايه تابستاني نام تو مي‌‌‌توانم به خوبي روزگار بگذرانم.

صبح‌‌‌ها، آفتاب از نگاه تو طلوع مي‌‌‌كند

پرنده‌‌‌ها، با نام تو نغمه زندگي را سر مي‌‌‌دهند

و نسيم، عطر حضورت را مي‌‌‌پراكند...

آن‌گاه مي‌‌‌دانم كه به من نگاه مي‌‌‌كني از سر لطف و رحمت

و تو هرگاه بر من نظر مي‌‌‌كني

وجودم پر مي‌‌‌شود از نشاط

سرشار مي‌‌‌شوم از عشق

اي كاش امروز آني شوم كه تو مي‌‌‌خواهي!

اي كاش بتوانم حتي شده قدمي به تو نزديك‌تر شوم!

اي كاش روز مرا پر كني از عطر حضورت!

كه هيچ چيز به اندازه حضور تو به من آرامش نمي‌دهد.

بر خود مي‌‌‌بالم كه هم‌چون تو خداي مهرباني دارم.

دوستت دارم و در روزي ديگر از تابستان، نامت را با تمام وجودم فرياد مي‌‌‌كنم .

 الهي، در دستان قدرت توست آنچه براي من رقم خواهد خورد؛ پس طلب مي‌‌‌كنم آنچه را كه خير و صلاح است و موجب خشنودي توست. الهي، تابستانم را با قناعت و صبر، طعمي شيرين ده كه تواناي مطلقي.

صبحي تازه از تابستان، با عطر چاي مهرباني و طعم شيرين سلام. اين صبح تنها با ياد تو زيبا و دوست داشتني است؛ تو كه همه لحظات زندگي ما مديون طراوت رحمت بي‌كران توست. به نام تو‌اي ترنم، سلام!

خداوندا، روزهاي طولاني و گرم تابستان،براي بندگان واقعي‌ات يادآور عذاب روز جزاست. ما را كه به اميد رحمت و لطفت زنده‌ايم، ياري كن تا بيش از پيش درباره چگونگي رفتار و گفتارمان انديشه كنيم. كمك كن تا درست زيستن را بياموزيم و پا از مرز انسانيت بيرون نگذاريم، دل‌‌ها‌يمان را معطر به رايحه بندگي‌ات گردان و چشمانمان را به سمت آبي‌ترين چشم‌اندازها، كه رضايت تو در آن است، روشن گردان.

‌اي پروردگار آب و آتش، تابستان را براي عبرت ما آفريده‌اي تا يادمان نرود كه غفلت از وظايف بندگي‌ات و كوتاهي در حق‌الله و حق‌الناس، چه پي‌آمد عذاب‌آوري خواهد داشت. به ما آموخته‌اي كه غافل بودن، شايسته بندگان واقعي‌ات نيست. پس ياري‌مان كن تا پيوسته در كوچه‌‌هاي نيايش قدم بزنيم، يا ارحم الراحمين!

از خواب برمي‌خيزم. سحرگاهان است. هنوز ستاره‌اي در فلق سو سو مي‌‌‌زند. زمين منتظر است تا خورشيد خون گرم تابستان را به ميهماني روز، دعوت كند. خوش‌حالم لحظه‌هايي طلوع خورشيدت را از دست نمي‌دهم. خوش‌حالم كه امروز هم صداي آواز نيايش پرندگانت را مي‌‌‌شنوم كه نعمت تماشاي يك روز ديگر را نويد مي‌‌‌دهند.

در خنكاي سحرگاه ديگري از تابستان، پيش از آنكه گرما سايه بگستراند؛ رو به آسمان نشسته‌ام و مي‌‌‌انديشم. گناهانم، جامه ذلت و خواري بر تنم پوشانده و زبانم تاب توبه از گناهان بي‌شمار را ندارد.‌اي پوشاننده عيب‌‌‌ها و نمايان‌كننده خوبي‌‌‌ها، چه شود اگر رداي رحمتت را بر دوش من بيندازي. يا من اظهر الجميل و ستر القبيح! دلم در كوره راه‌‌‌هاي تاريكي مرده است؛ چه شود اگر به سايه ابر رحمتي، مرا بنوازي و به باران محبتي، غبار از دلم بزدايي.

خدايا، زمان مي‌‌‌گذرد و روزهاي تابستان يكي پس از ديگري مي‌‌‌آيند و مي‌‌‌روند. اگر به ساعت‌هاي عمرم بي‌توجه باشم و كاري براي آبادي روح خويش نكنم، به تاريكي لحظه‌‌هايم كمك كرده‌ام مرا ياري كن تا حال را دريابم و آينده‌اي روشن براي خويش رقم بزنم.

‌اي خداوند درخت و آب و پرنده،‌اي پروردگار فصل‌‌‌ها و ساعت‌‌ها، تابستان ديگر باره از راه رسيده است و هر گوشه را كه نگاه مي‌‌‌كنم نشانه‌اي از بزرگي‌ات را مي‌‌‌بينم. درخت و جويبار و كوه و بيابان هر كدام آيه‌اي از وجود تواند و وسيله‌اي براي عبرت‌آموزي، شناخت تو و رسيدن به آرامشي كه بي‌شناخت وجود خداوندي‌ات امكان‌پذير نيست. دلم را تلاطم امواج زندگي رها نمي‌كند. دستم را بگير و به ساحل آرامشم بخوان، يا ارحم‌الراحمين!

 

 

حوزه علمیه ابهر...
ما را در سایت حوزه علمیه ابهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : howzeh-abharo بازدید : 151 تاريخ : شنبه 23 تير 1397 ساعت: 14:17